ژانـر درام
سال 1965 مدت زمان 02:06:00کارگردان Ebrahim Golestan
نویسنده Ebrahim Golestan
استودیو Studio Golestan
هاشم راننده تاکسی است. در پایان شیفت کار او در شب، زنی چادری، کودک شیرخوارهاش را در تاکسی او جا میگذارد و میرود. هاشم در تاریکی و ساختمانهای نیمهکاره اطراف دنبال زن میگردد تا بچه را به او بدهد اما پیدایش نمیکند. ناچار کودک را با خودش به کافه میبرد و از دوستانش در این باره نظر میخواهد. با آنکه دوستانش او را از رفتن به کلانتری برحذر میدارند، او بچه را به کلانتری میبرد. افسر نگهبان به هاشم میگوید که فردا بچه را به پرورشگاه یا دادگستری ببرد. هاشم بچه را همراه دوستدخترش تاجی، که خدمت کار کافه است به خانه میبرد و تاجی از بچه مراقبت میکند و به او علاقهمند میشود و از هاشم میخواهد که سه نفری با هم زندگی کنند. فردای آن روز هاشم در مراجعه به دادگستری برای گرفتن حضانت بچه پس از شنیدن نصیحت مردی که به او دشواریهای مسوولیت بچهداری را گوشزد میکند، بچه را به پرورشگاه میسپارد؛ تاجی که از صبح منتظر بازگشت هاشم با بچه بوده، با اعتراض به این عمل هاشم از او میخواهد به پرورشگاه بروند. تاجی در آنجا اما با انبوهی بچه پرورشگاهی روبهرو میشود و در تصمیمش مستاصل میماند. هاشم پس از مدتی انتظار جلوی پرورشگاه، بدون او سوار تاکسیاش میشود که از آنجا برود. غروب است و قدری جلوتر زنی چادری منتظر تاکسی است...
Hashem (Zakariya Hashemi) is a cab driver who finds an infant child in the back seat of his cab one night after he gives a ride to a young woman. He and his girlfriend, Taji (Taji Ahmadi), try to cope with this unwanted child. Hashem insists on getting rid of the child, Taji on keeping him. By the end, Hashem gets rid of both.