کارگردان Masud Kimiai
نویسنده Sadegh Hedayat | Masud Kimiai
استودیو Rex Cinema & Theatre Company
ماجرای قهرمانیها و مردانگی و صداقت «داش آکل» را همهٔ مردم شیراز میدانند. یک حاجی شیرازی که زمانی با او همسفر بوده و فضایل نیک داش آکل را میدانسته قبل از مرگش وصیت میکند که داش آکل به کارهای زندگی و املاک او رسیدگی کند. داش آکل در برخورد با خانوادهٔ حاجی دختر او را میبیند و به او دل میبندد، حال آنکه دختر سن کمی دارد. عشق دختر، داش آکل را به شراب خواری میکشاند. «کاکارستم»، که دشمن داش آکل است با آن که بارها در جدال تن به تن از او شکست خورده معهذا همه جا در غیابش رجزخوانی میکند. داش آکل ازدواج با دخترک را به علت سن زیاد خود، دور از مردانگی میداند و ترتیب ازدواج او را با یکی از خواستگارانش میدهد. شب عروسی دخترک، وقتی داش آکل از میخانه برمی گردد، با کاکارستم روبرو میشود و جدال آنها در شب بعد به آنجا میکشد که کاکا در شرایطی که شکست خورده، قمه را از پشت در بدن داش آکل فرو میکند و داش آکل در همان حال گلوی کاکا را آنقدر میفشارد که خفه میشود و بعد خود نیز میمیرد.جمله معروف اخر فیلم از کلام طوطی داش اکل است که وصیت کرده به مرجان ارث برسد و انجا که طوطی کلامی را که بارها از داشی شنیده تکرار می کند و می گوید مرجان عشق تو مرا کشت و راز دل اکل بعد مرگش آشکار می شود.
Dash Akol is greatly respected in Shiraz as an honorable man who has lost his family's money through helping his friends. He has an enemy, however, named Kaka Rostam, a mean and spiteful person. Dash Akol, who is in his forties, falls in love with Marjan, daughter of the late Haji Samad, for whose estate he is the executor. But he keeps his love secret. One day a suitor asks for Marjan's hand, and Dash Akol considers it against his code of honor to refuse. On the night of the wedding, Dash Akol hands over responsibility for the family to the bridegroom. As he is leaving the house, however, Kaka Rostam is waiting for him and a fight ensues. Kaka Rostam stabs him in the back, but Dash Akol succeeds in killing him. On his deathbed, Dash Akol sends his parrot to Marjan with the confession of love he has taught it.