لیا (داستان ناب) / Lean tarina

هربرت استرهلو 51 ساله ، یک مرمت کننده مبلمان ، عاشق لیا 21 ساله می شود ، که از کودکی وقتی پدرش مادرش را کشته حتی یک کلمه حرف نزده است. او شباهت زیادی به همسر مرده هربرت دارد. آنها ازدواج می کنند ، اما به نظر می رسد رابطه آنها نابود شده است ، تا اینکه به تدریج هر یک از آنها موفق می شوند به دنیای مرموز دیگری نفوذ کنند و آنها متوجه می شوند که به نوعی رابطه معنوی محدود شده اند. از نظر لیا این مرگ مادرش است ، از نظر هربرت این مرگ همسر اول او است. نمای بیرونی سخت او به آرامی ذوب می شود ، و او شروع به نشان دادن احساسات و پاسخهایی می کند که بغض و ترس اولیه لیا از او را نرم می کند ، و روابط آنها را در یک دید مثبت تر قرار می دهد.

51-year-old Herbert Strehlow, a furniture restorer, falls in love with 21-year-old Lea, who has not spoken a word since childhood when her father killed her mother. She bears a striking resemblance to Herbert's dead wife. They get married, but their relationship seems doomed, until gradually each one manages to penetrate the mysterious world of the other, and they begin to realize that they are bound by a kind of spiritual relationship. For Lea it is the death of her mother, for Herbert it is the death of his first wife. His hard exterior slowly beings to thaw, and he starts to show feelings and responses that soften Lea's initial hatred and fear of him, and which put their relationship in a more positive light.