ژانـر فانتزی
سال 1972کارگردان Mehdi Raeis-Firooz
نویسنده Parviz Khatibi
استودیو Pars Film
مش رجب خارکن (محمدتقی کهنموئی) مرغی می یابد که تخم طلا می گذارد. جواهرفروشی (محمود بهرامی) می کوشد با فریب دادن همسر دوم مش رجب (پروین سلیمانی) مرغ را از چنگ او درآورد. اما قبل از آن سعید (محمد همایون) و سعد (بهمن مفید)، پسران مش رجب، مرغ را سر می برند و دل و جگر آن را می خورند. آن دو راهی سفر می شوند و یکدیگر را گم می کنند. سعد به شهری وارد می شود و به عنوان حاکم شهر برگزیده می شود، و سعید در مسیر خود مقداری سکه ی طلا می یابد که زنی (پروین ملکوتی) و کنیزش (شهناز) سکه های او را می ربایند. او یک کلاه و چوب جادویی پیدا می کند. سعد موقع شکار با مهتاب (مرجان)، دختر امیر شهری دیگر، آشنا می شود؛ اما امیر (صادق بهرامی) به توطئه ی وزیرش (میرزاده) مهتاب را از سعد جدا و او را در اتاقش حبس می کند. مهتاب در فراغ سعد آن قدر اشک می ریزد که سوی چشمانش را از دست می دهد. سعید با چوب جادویی اش سوی چشمان مهتاب را به او بازمی گرداند، و با قالیچه ی حضرت سلیمان نامزدش را نجات می دهد. سعد سراغ مهتاب می رود و دستگیر و شکنجه می شود. سعید قبل از این که برادرش توسط جلاد گردن زده شود او را نجات می دهد و...