بوی گندم / Scent of Wheat

سیامک، اسی و تقی سه دوست آس و پاس هستند. تقی معتاد است و نصیحت های سیامک را برای ترک اعتیاد نمی پذیرد. سیامک با گندم آشنا می شود که رختشوی یک هنرستان دخترانه است. مسئولان هنرستان پس از این که متوجه ی ارتباط سیامک و گندم می شوند او را اخراج می کنند. گندم، که بیماری قلبی دارد، به توصیه ی پزشک بایستی برای معالجه به اروپا برود. سیامک برای تهیه ی هزینه ی سفر و معالجه ی گندم به همکاری با نصرت تن می دهد که کارش توزیع مواد مخدر است، با دیدن عکس گندم درمی یابد که گندم همان دختری است که او چند سال پیش از شهرستان آورده و به خودفروشی واداشته است. نصرت با تهدید گندم را از سیامک دور می کند. تقی می میرد و سیامک نیز معتاد می شود. گندم که قصد خودکشی دارد به توصیه ی زنی به نام پری، که برای نصرت کار می کند، تصمیم به فرار می گیرد. سیامک او را با گذرنامه به فرودگاه می فرستد و به قصد سرقت از گاوصندوق نصرت به محل کار او می رود...

Siamak, Esi and Taghi are three penniless friends. Taghi is addicted and not trying to help get rid of his addiction. Siamak meets a girl Gandom and falls in love with her. She works in a school (washing cloths there) but when they find about her relationship with Siamak, they fire her. Gandom has heart problems and should go to Europe to meet the right treatments. Siamak wants to send her there but to collect enough money he begins do illegals.