گاهی به مردن فکر می کنم / Sometimes, I Think About Dying

داستان زنی به‌نام فرن که دوست دارد به مردن فکر کند تا اینکه با مردی در اداره آشنا می‌شوند و او از فرن خوش‌اش می‌آید. حالا فرن بین دو راهی مانده، اگر در رابطه رفتن به معنی زندگی کردن است او همچین چیزی نمی‌خواهد و...

Fran likes to think about dying. When she makes a guy in the office laugh, he wants more - a movie date, a slice of pie, a conversation. But if dating him means learning to live, she's pretty sure she can't do that.