تارزان و وادی طلا / Tarzan and the Valley of Gold

یک تبهکار بین‌المللی که عادت دارد ساعت‌های مچی حاوی بمب برای دشمنان و مخالفان خود بفرستد؛ پسر بچه ی 10 ساله‌ای را به نام «رامل» می‌دزدد. این پسربچه مکان شهر افسانه‌ای «وادی طلا» را در مکزیک، می‌شناسد؛ شهری که مملو از طلا و جواهرات است. تارزان با این تبهکار بی‌رحم و محافظ تنومند و 2 متری او در می‌افتد تا هم پسرک را نجات دهد و هم دختری زیبا به نام «سوفیا» را که به گردنش، مواد منفجره بسته شده، از مرگ برهاند. چندین حیوان جنگلی نیز، او را در یافتن تانک‌ها و هلی‌کوپترهای این تبهکار، یاری می‌کنند.

The international criminal Vinaro enjoys sending explosive wristwatches to his enemies. Here he kidnaps ten-year-old Ramel whom he thinks can lead him to the lost city of gold. Tarzan fights the evil Mr. Train, six-foot-six bodyguard of Vinaro, and rescues Sophia, who has been left to die with an explosive around her neck. Various animals help Tarzan locate Vinaro's tanks and helicopters, the city and the boy.