علف های هرز / Weeds

سیامک و اسی از راه دزدی گذران می کنند. سیامک ، که به خدمت سربازی احضار شده ، از پادگان می گریزد. استوار خوش اخلاق ، که دوست پدر سیامک بوده است ، درصدد است تا سیامک را به خدمت نظام باز گرداند. اسی و سیامک در خانه ی دوست شان ممل، که در پمپ بنزین کار می کند و در همسایگی استوار است، ساکن می شوند. سیامک دل در گرو بهار ، دختر استوار ، می بندد و پس از مرگ اسی، بر اثر ابتلا به سرطان مغز، با بهار ازدواج می کند و به خدمت نظام می رود. مردی به نام کاظم ، که با سیامک خصومت دیرین دارد، به دروغ ، به بهار اطلاع می دهد که سیامک در تصادف اتومبیل کشته شده است. بهار خودکشی میکند. وقتی سیامک دوره ی نظام را تمام می کند، پس از اطلاع خودکشی بهار ...

Siamak and his friend Essi are two thieves. Siamak escapes from the military service. An officer who was a friend of Siamak's father comes to bring him back to the military service. Siamak and his friend comes to their friend's house Mamal in the officer's neighborhood to live there. But Siamak falls in love with the officer's daughter Bahar. His friend Essi dies and he marries Bahar and goes to the military service. But when he is away more troubles happen that when he returns cause him to do severe.